در تصور عمومی یک جامعه به دو بخش تقسیم میشود، بخش اول مردم اند و بخش دوم حاکمان و حکمرانان. در اندیشههای سنتی فرض بر آن بود که قدرت یک موضوع محدود است یعنی قدرت دست حاکمان است و نوع رفتار و تلقی و اندیشههای مردم ربطی به قدرت ندارد.
در این نوع نگاه، قدرت و حاکمان میتوانند به سبک و سیاق الف رفتارکنند و مردم میتوانند به سبک و سیاق ب. در این نوع تفکر مردم و قدرت دو امر تفکیک شدهاند.
بنابراین وقتی از رفتار و اقدامات و سبک و سلوک قدرت ناراحت بودند فقط به حاکمان نگاه میکردند و از آنها میخواستند که خود را اصلاح کنند.
اما در نگاهی دیگر که مدرنتر است و متفکران مختلفی به آن پرداختهاند، موضوع قدرت به گونهای دیگر دیده میشود. این نگاه معتقد است که قدرت یک امر محدود و فقط در اختیارحاکمان نیست بلکه قدرت یک امر متکثر و در میان همه مردم است. مثلا یک راننده اتوبوس خودش قدرت است، یک کارخانهدار، ناظم مدرسه، فروشنده یک فروشگاه، کارمند شهرداری، معلم مهد کودک، بازرس بهداشتی مغازهها، مامور مالیات و خلاصه همه افراد درجایگاهی که درجامعه دارند یک قدرتاند. این نگاه معقتد است نوع اعمال قدرت و رفتار حاکمان در واقع معدل نوع اعمال قدرت و رفتار آحاد مردم است.
بر اساس این نگاه هیچ وقت در سوئیس امکان ندارد حکومتی از جنس طالبان به قدرت برسد و یا در کره شمالی قدرتی از جنس مثلا فرانسه یا هند. و یا این نگاه معتقد است امکان ندارد در شرایط موجود حکومتی از جنس رفتار و اعمال بلژیک در افغانستان بتواند به قدرت برسد. دلیل این است که قدرت در هرجامعه ای در واقع برآیندی از واقعیت اعمال قدرت آحاد مردم در قالب نوع مشاغل و مسئولیتهایی که دارند، است.
از این روی اگر فردی معتقد به دمکراسی، عدالت، آزادی بیان، حق انتخاب، مشاوره و مشارکت در تصیمگیری، پاسخگویی و رفتار مبتنی بر کرامت انسانیت است وانتظار دارد نهاد قدرت یا حکومت به آنها بپردازد، باید دید آیا وقتی خودش اکنون دارای قدرت است مثلا مدیر کارخانه، رئیس کارگزینی، بنکدار، کارمند بانک، راننده اتوبوس شرکت واحد، مسئول انتظامات وحتی پدر و مادر است، اینگونه با دیگران رفتار میکند؟
بر اساس این دیدگاه اگر مردم انگونه که انتظار دارند قدرت و حکومت عمل کند، خودشان عمل کنند میتوانند امیدوار باشند که قدرت و حکمرانی به خواستههای آنها تن دهد و یا در قالب کنشها و اقداماتشان او را پذیرای این خواستهها کنند. اما اگرمردم به عنوان شخصیتهای حقوقی کوچک ومسئولهای کوچک، خود به این خواستهها تن ندهند و عمل نکنند، محال است حکمرانیای داشته باشند که به آنها عمل کند.
این دیدگاه معتقد است که شهروندان درمجموع خود، به واسطه رفتار، سلوک، لحن و بیان، و اقداماتشان در مسئولیتهایی که دارند آینه تمام نمای قدرت کلی جامعهاند. به عبارتی هر یک از ما یک حاکمایم. حاکمی کوچک در سرزمینی محدود که جمع کلی ما تبدیل میشود به حاکمیت بزرگ در سرزمینی بزرگ.