Page 10 - مجله بازار چرم و کفش - شماره 216
P. 10
سخن سردبیر
رمانی به نام زندگی
مردم رمــان میخوانند تا اوقاتی را بگذرانند .ما در رمان
وارد تجربه زیســته شــخصی تهایی میشــویم که زندگی
خــود را روایت م یکنند و اینگونه ،به صورت غیر مســتقیم
مجموعــه ای از زندگی ها و تجربه ها را بدســت میاوریم.
گاه دلمــان میخواهد در موقعیت آن شــخصیتها بودیم و
گاه شــکرگذاریم که جای برخی شــخصیتها و موقعیتها
نیستیم .اما باید یادمان باشد که زندگی خود ما نیز به مثابه
یک رمان اســت .ما در طول سالیان طولانی در حال نوشتن
و روایت یک رمان بزرگ هســتیم .بخ شهایی از آن شــاد،
بخشهایی غم انگیــز ،صفحاتی از آن کمدی ،فص لهایی از
آن تراژدی است.
خالق این رمان ما هســتیم اما متاسفانه بر خلاف رما نهایی
که یک نویسنده مینویسد ،پایان و سرانجام آن را نم یدانیم.
در یــک تعلیق گرفتاریم ،رویا م یبافیــم و امیدواریم رمان
زندگــی ما به ســوی آن حرکت کند اما همیشــه اینگونه
نیســت .این رمان به اراده فردی ما حرکت نم یکند ،صدها
و صدها متغییر آن را به ســمتی م یکشند ،سمتی که هیچ
کس ،خبری از آن ندارد.
امــا این رمان میتواند به اراده جمعــی ما حرکت کند .اگر
جهانی عادل م یخواهیم باید خود عدالت بورزیم .اگر جهانی
منصف م یخواهیم باید خود منصف باشــیم .اگر ســرزمین
صبــور و مهربان م یخواهیم باید فرد فرد ما صبور و مهربان
باشیم.
هــر آنچه که از دیگران میخواهیم بایــد خود بدان پایبند
باشــیم .روح جمعی به هر سو حرکت کند ،رمان ما و پایان
این رمان به همان سو خواهد رفت.
راه حل این اســت؛ چــه م یخواهی؟ برای رســیدن بدان،
خود اولین اقدام کننده باش
2شمــاره l۲۱6شهریور و مهر۱۴۰1